عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

نخستین هدیه آسمانی

عسلی حوصله نداره.میگین چش شده!

عسل جان مامانم چرا اینهمه غم تو چشاته.الهی قربونت برم پاشو بازی کن مامان جونم . خانم خانما گفتم پاشو بازی کن نه اونجوری داری چکار میکنی مامانی؟ خانم خانما برگرد مامان با شماست چه کار میکنی؟ ببینم میوه میخوای .خب بردارقشنگم.هر کدومو دوست داری بردار. مامانی اینجوری حتمن مال خودته به هیچ کسم نمیدی نه.آخه مگه تو چند تا دندون داری که میخوای دو تا سیب بخوری هان!   ببینم.دوباره داری با این عجله کجا میری خانم خانما.نخوری زمین مامانجون. اه.دوباره نشستی که.فکر کنم حالو حوصله ی شلوغ بازی نداری نه قشنگم.   قربونت برم با اون خنده هات .مامانو بابا عاشقتن. ...
24 شهريور 1390

عسلی حوصله نداره.میگین چش شده!

عسل جان مامانم چرا اینهمه غم تو چشاته.الهی قربونت برم پاشو بازی کن مامان جونم . خانم خانما گفتم پاشو بازی کن نه اونجوری داری چکار میکنی مامانی؟ خانم خانما برگرد مامان با شماست چه کار میکنی؟ ببینم میوه میخوای .خب بردارقشنگم.هر کدومو دوست داری بردار. مامانی اینجوری حتمن مال خودته به هیچ کسم نمیدی نه.آخه مگه تو چند تا دندون داری که میخوای دو تا سیب بخوری هان! ببینم.دوباره داری با این عجله کجا میری خانم خانما.نخوری زمین مامانجون. اه.دوباره نشستی که.فکر کنم حالو حوصله ی شلوغ بازی نداری نه قشنگم. قربونت برم با اون خنده هات .مامانو بابا عاشقتن. ...
24 شهريور 1390

2 تا نگین خوشگل رو گوشای عسل خانم نشسته

ماه مامان گل قشنگم الان ساعت ١١.٣٠ سه شنبه شب ٢٢ شهریور سال ١٣٩٠ شمسیه.خانمی و بابایی لالا کردن.مامانی هم که معلومه کجاست. امروز مامانی دختر گلمو برد تا گوشاشو سوراخ کنه.راستش مامان جون تا الان دلم نمیومد اینکارو بکنم.همش فکر منو بابایی این بود که زیاد ضرورتی نداره.بزاریم خودت بزرگ شی و بعدن خودت تصمیم بگیری.مامانو بابا زیاد به حرفای دیگران توجه نمیکردن که چرا گوش بچه رو سوراخ نکردی و دیر میشه و از این حرفا.نزدیک خونمون یه کلینیکه که به صورت بهداشتی با این دستگاههایی که مثل تفنگه گوشو سوراخ میکنن.باورت نمیشه مامان جون.تا آخرین لحظه شک داشتم که اینکارو بکنم یا نه.راستش بابایی زیاد تمایل نداشت.مخصوصن وقتی چند تا دختر بچه رو توی درمانگاه ...
22 شهريور 1390

2 تا نگین خوشگل رو گوشای عسل خانم نشسته

ماه مامان گل قشنگم الان ساعت ١١.٣٠ سه شنبه شب ٢٢ شهریور سال ١٣٩٠ شمسیه.خانمی و بابایی لالا کردن.مامانی هم که معلومه کجاست. امروز مامانی دختر گلمو برد تا گوشاشو سوراخ کنه.راستش مامان جون تا الان دلم نمیومد اینکارو بکنم.همش فکر منو بابایی این بود که زیاد ضرورتی نداره.بزاریم خودت بزرگ شی و بعدن خودت تصمیم بگیری.مامانو بابا زیاد به حرفای دیگران توجه نمیکردن که چرا گوش بچه رو سوراخ نکردی و دیر میشه و از این حرفا.نزدیک خونمون یه کلینیکه که به صورت بهداشتی با این دستگاههایی که مثل تفنگه گوشو سوراخ میکنن.باورت نمیشه مامان جون.تا آخرین لحظه شک داشتم که اینکارو بکنم یا نه.راستش بابایی زیاد تمایل نداشت.مخصوصن وقتی چند تا دختر بچه رو توی درمانگاه دی...
22 شهريور 1390

دخترکم تو 11 ماهگی

نفس مامان دخمل نازم چند تا دیگه از عکسای قشنگتو میزارم برام جالب بود که از این پیرهنی که تنته خیلی خوشت اومد کلی از خوشحالی جیغ جیغ کردی اینو دایی جون برات خریده مامانی اون قرمزی روی دست چپت کار یه پشه بد جنسه الهی بمیره که دست دخترمو اوف کرده   ...
15 شهريور 1390

دخترکم تو 11 ماهگی

نفس مامان دخمل نازم چند تا دیگه از عکسای قشنگتو میزارم برام جالب بود که از این پیرهنی که تنته خیلی خوشت اومد کلی از خوشحالی جیغ جیغ کردی اینو دایی جون برات خریده مامانی اون قرمزی روی دست چپت کار یه پشه بد جنسه الهی بمیره که دست دخترمو اوف کرده ...
15 شهريور 1390

شمارش معکوس واسه تولد عسلی

دختر نازم قشنگکم دیگه چیزی نمونده که تو خانمی وارد یکسالمین سال زندگیت بشی.عزیزکم.الان تو خواب نازی و ساعت 1 شبه .دیشب دایی و زندایی خونمون بودند کلی باهاشون بازی کردی و از خوشحالی تو پوست خودت نمیگنجیدی.دخترکم عاشق مهمونه حتی اگه لا لا هم داشته باشه به احترام اونا بیدار میمونه و تا دم درم راشون میندازه. راستی مامانی یه کار جدیدی که یاد گرفتی اینه که وقتی میگم یک دو شما میگی دهههههههههه البته داد میکشی و میگی .راه رفتنتم که نگو عاشقتم مامانی با اون راه رفتنت مثل طناب بازا واسه اینکه تعادلت حفظ شه دو تا دستای کوچولوتو باز میکنی تا زمین نخوری.ولی خب بعضی وقتا هم کاریش نمیتونی بکنی ولی ناامید نمیشی و ادامه میدی تازه بدون کمک خودت از رو زم...
15 شهريور 1390

شمارش معکوس واسه تولد عسلی

دختر نازم قشنگکم دیگه چیزی نمونده که تو خانمی وارد یکسالمین سال زندگیت بشی.عزیزکم.الان تو خواب نازی و ساعت 1 شبه .دیشب دایی و زندایی خونمون بودند کلی باهاشون بازی کردی و از خوشحالی تو پوست خودت نمیگنجیدی.دخترکم عاشق مهمونه حتی اگه لا لا هم داشته باشه به احترام اونا بیدار میمونه و تا دم درم راشون میندازه. راستی مامانی یه کار جدیدی که یاد گرفتی اینه که وقتی میگم یک دو شما میگی دهههههههههه البته داد میکشی و میگی .راه رفتنتم که نگو عاشقتم مامانی با اون راه رفتنت مثل طناب بازا واسه اینکه تعادلت حفظ شه دو تا دستای کوچولوتو باز میکنی تا زمین نخوری.ولی خب بعضی وقتا هم کاریش نمیتونی بکنی ولی ناامید نمیشی و ادامه میدی تازه بدون کمک خودت از رو...
15 شهريور 1390

عسل جونم دیگه داره راه میره

خانم خانما سلام میدونی مامان جون الان ساعت ١ بامداد روز دوشنبه ٧ شهریور ماهه شما و بابایی لالا کردین منم که یه وقت دوباره پیدا کردم.   نفسکم امروز تو تلویزیون داشت فیلم مجردها رو پخش میکرد تو یه قسمت فیلم هنرپیشه داشت ساز دهنی میزد مامانی داشت فیلمو برا هزارمین بار میدید که یهو یه صدا مثل فوت کردن توی چیزی شنید میدونی چی شده بود الان برات میگم.تو شیطون ماژیک مارکری که تموم شده بود و  واسه گرفتنش کلی گریه کرده بودی و مامان حسابی برات شستو داد دستتو از بغل درست مثل ساز دهنی گذاشته بودی رو لباتو هی توش فوت میکردی کلی خندیدم مامانی آخه باورت نمیشه نمیدونم تو این زمان کم چه جوری کپ زده بودی.تازه اینقدر از این کارت...
8 شهريور 1390

عسل جونم دیگه داره راه میره

خانم خانما سلام میدونی مامان جون الان ساعت١ بامداد روز دوشنبه ٧ شهریور ماهه شما و بابایی لالا کردین منم که یه وقت دوباره پیدا کردم. نفسکم امروز تو تلویزیون داشت فیلم مجردها رو پخش میکرد تو یه قسمت فیلم هنرپیشه داشت ساز دهنی میزد مامانی داشت فیلمو برا هزارمین بار میدید که یهو یه صدا مثل فوت کردن توی چیزی شنید میدونی چی شده بود الان برات میگم.تو شیطون ماژیک مارکری که تموم شده بود و واسه گرفتنش کلی گریه کرده بودی و مامان حسابی برات شستو داد دستتو از بغل درست مثل ساز دهنی گذاشته بودی رو لباتو هی توش فوت میکردی کلی خندیدم مامانی آخه باورت نمیشه نمیدونم تو این زمان کم چه جوری کپ زده بودی.تازه اینقدر از این کارت حال کردم که ...
8 شهريور 1390
1